بنابر گزارش های اهل سنت، یزید اعتراف می کند که شایستگی حکومت راندارد و معاویه خلافت را از دست کسی گرفته که نسبت به او شایسته تر بود. پدر وی نیز به ناحق خلافت را غصب کرد و کسی را که نسبت به خلافت شایسته بود به شهادت رساند. در میان امویان نیز عمربن عبدالعزیز، خوش نام ترین خلیفهء اموی در میان اهل سنت است. وقتی در حضورش یکی از افراد اهل سنت یزید را امیرالمؤمنین خطاب میکند، ایشان دستور میدهد به او ۴۰ تا ۸۰ ضربه شلاق بزنند. در میان خانوادهی اموی، ابوالفرج اصفهانی، یزید را لعن می کند.
بعد از او جاحز و قبل از جاحز، از حسن بصری این مسألهء لعن آغاز می شود. میان بزرگان اهل سنت کسانی مثل حسن بصری، ابوحنیفه، عبدالحمید جعفر، ابن عجلان،عمربن جاحز، عبدالقاسم سلیمان طبرانی، قاضی ابوالعلای حنبلی، ابوالقاسم شافعی، محمدبن طلحه دمشقی، عبدالفرج بن جوزی،ابومظفر شمس الدین سبط جوزی،سعدالدین تفتازانی، شمس الدین ذهبی،جلال الدین محمد مولوی بلخی،حمدالله مستوفی، عبدالرحمن بن خلدون،علی بن محمد مالکی، ابن صباغ، عبدالرحمن جامی، فضلالله روزبهانی، خونجی، شمس الدین،ابن حجر و سیوطی از مهمترین شخصیت هایی هستند که لعن یزید را مطرح کرده اند و به صورت علنی یزید را واجب اللعن دانسته اند.
عده ای به طور غیر مستقیم مسألهء لعن یا عدم لعن را در قالب تاریخ نگاری مطرح کرده اند. در تاریخ طبری مسألهء لعن به صورت مبهم مطرح شده است. به این صورت که روایات متعددی آورده است؛ صحیح و ضعیف، راست و بلاواسطه یا دروغ و غیر قابل باور. همین طور در طبقات ابن سعد که سردستهء تاریخ نگارانی است که در مورد حادثهء عاشورا دچار انحراف، و تحریف و بدعت هایی شده است. همین ابن سعد مسأله لعن یا عدم لعن یزید را در قالب تاریخ نگاری با بافتن روایات جعلی و متناقض و ارائه این روایات غیر قابل باور مطرح کرده است. ابن کثیر نیز در البدایه و النهایه در قالب تاریخ نگاری از قرن پنجم و ششم به بعد مشهور است. اولین شخصی که مسأله عدم جواز لعن یزید را مطرح کرده ست،ابوحامد غزالی است. بعد از او ابوبکر بن عربی مالکی در العواصم من القواصم به صورت بسیار جدی عدم جواز لعنیزید را مطرح کرده است. ابن خلدون نیز با همهء این که امام حسین(ع) را عادل و امام میداند در عین حال مسألهءشوکت در خلافت را مطرح و به نحو غیر مستقیم از یزید طرفداری می کند.
منبع : مجله پژوهه (حوزه علمیه)، شماره 10